جدول جو
جدول جو

معنی متوقف شدن - جستجوی لغت در جدول جو

متوقف شدن
ور شکستن، از کار ماندن، ایستادن درنگ کردن درنگ کردن، در محلی ایستادن، تعطیل شدن کار یا کارخانه
فرهنگ لغت هوشیار
متوقف شدن
باز ایستادن، ایستادن
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
متوقف شدن
ایستادن، از حرکت باز ماندن، پارک شدن، راکد ماندن، تعطیل شدن، دچار وقفه شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متوقف شدن
للتّوقّف
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به عربی
متوقف شدن
Hinge
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متوقف شدن
charnière
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متوقف شدن
dobradiça
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متوقف شدن
Scharnier
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
متوقف شدن
zawias
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
متوقف شدن
петля
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به روسی
متوقف شدن
петля
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متوقف شدن
scharnier
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
متوقف شدن
bisagra
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متوقف شدن
दरवाजे की कुंडी
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به هندی
متوقف شدن
দড়ি
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
متوقف شدن
دروازے کا پٹ
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به اردو
متوقف شدن
บานพับ
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
متوقف شدن
kizungushī
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متوقف شدن
ヒンジ
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متوقف شدن
铰链
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به چینی
متوقف شدن
cerniera
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متوقف شدن
경첩
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
متوقف شدن
menteşe
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متوقف شدن
engsel
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متوقف شدن
ציר
تصویری از متوقف شدن
تصویر متوقف شدن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رها شدن از میان رفتن، وابسته شدن از بین رفتن ترک شدن، معلق شدن به منوط بودن به
فرهنگ لغت هوشیار
روی آوردن، آگاه شدن دریافتن توجه کردن روی آوردن: از کاشان متوجه بلده المومنین قم شد
فرهنگ لغت هوشیار
بورطه افتادن فرو رفتن: ... از آن گاو طبعان حماقت پیمای که تا بگردن در او حال تبدل احوال متورط شدند، بکار دشوار افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسل شدن
تصویر متوسل شدن
ویچیرستن
فرهنگ لغت هوشیار
وطن گزیدن مقام کردن در جایی: تا ایشان مرفه الحال و فارغ البال درین طرف مقیم و متوطن شدند
فرهنگ لغت هوشیار
از کار انداختن، به درنگ وا داشتن بدرنگ وا داشتن، در محلی ایستانیدن، تعطیل کردن کار یا کارخانه
فرهنگ لغت هوشیار
زاییده شدن بوجود آمدن: از جانور آنچه از عفونات متولد شود چون انواع کرم و مگس بی حس نباشند
فرهنگ لغت هوشیار
سمرادیدن، هراسیدن گمان بردن خیال کردن، ترسیدن خوف داشتن: سلطان طاهر از آن حال متوهم شد
فرهنگ لغت هوشیار
به دست آوردن، از آن خود کردن، همخوابگی کردن در تصرف خود گرفتن بدست آوردن، آرمیدن با دختر یا زن جماع کردن: امیر هوشنگ دختر را متصرف شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوجه شدن
تصویر متوجه شدن
روی آور شدن
فرهنگ واژه فارسی سره